بردیا جونمبردیا جونم، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

قوقوووووولی

والنتاین مبارک

عشق یعنی بوسه بر پینه دستان پدر... عشق یعنی بوسه بر چین صورت مادر... عشق یعنی سجود در برابر خالق افسانه های عاشقانه خدا! ...
25 بهمن 1391

بردیا و روزهای برفی

هفته گذشته هوا خیلی سرد بود و برف میومد ، برفهای درشت آب دار .... بردیا جونم  خیلی خوشحال بود و از پشت پنجره برای برفها ذوق میکرد .... برف از صبح شروع به باریدن کرد و تا بعداز ظهر ادامه داشت ..... به بردیا جونم  قول دادم بعد از خواب بریم بیرون بازی ...... وقتی از خواب بیدار شدیم بارش برف قطع شده بود و بیشتر برفها هم آب شده بودن .... ارشک کوچولو  خونه مامان فرشته  بود اونم برای برف بازی آومد ....حیف که بیشتر برفها آب شده بودن  ...... چند روز بعد جمعه دوباره برف آومد  ..... مثل سری قبل زود آب شد جالب بود دونه های درشت برف هنوز نرسیده زمین آب ...
24 بهمن 1391

بردیا در خونه مامانی

روز ٤شنبه بردیا جونم رو بردم عکاسی که عکس پرسنلی برای دفترچه درمانی بندازه ، آقای عکاس ٣٠ تا عکس ازش انداخت تا بالاخره یکیش خوب شد .....                                                        و   و نتیجه اون همه زحمت این جوری شد ..... روز ٥شنبه رو مرخصی گرفتم تا به یه سری از کارهای اداری برسم ، ساعت ٩ بردیا جونم رو بردیم مهد و با...
12 بهمن 1391

یک سالگی وبلاگ بردیا

یک سالگی وبلاگ بردیا جونم مبارک خوشحالم که خداوند در کنار همه مشغله هام این توان رو به من داد که بتونم خاطرات کودکی دلبندم رو ثبت کنم ......    ...
2 بهمن 1391

بردیای شیطون

 یکی از سرگرمی های جدید بردیا جونم  که چند وقت پیش از شهر کتاب براش خریدم پازل چوبی ٩ تائی ، اولش فکر نمیکردم بتونه بچینش ....ولی بعد از دو بار چیدن با کمک هم الان دیگه خودش به تنهائی میتونه مرتبش کنه .... البته این پازل نکته خیلی جالبه داره ، همین عکس روش روی صفحه زیری هم هست  ....دائی مجید جون  وقتی پازل رو دیدخیلی خندید و معتقده این یه نوع تقلبه ..... من خودم هم بار اول که دیدم تعجب کردم .... سرگرمی دیگه بردیا جونم خوندن کتابه قصه (اجباری ) برای من و بابا پیمان شبها قبل از خوابه .....  کتاب دیگه ای که خیلی دوست داره کتاب حیواناته ..... اسم حیوانات توی کتا...
1 بهمن 1391
1